سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مایه توانگری خردمند، حکمتش و مایه عزّت وی قناعتش باشد . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :18
بازدید دیروز :12
کل بازدید :66981
تعداد کل یاداشته ها : 110
103/2/29
11:10 ص

حرف اول- خبر بد اینکه رئیس ما به زودی از شعبه ما میره. حامد خیلی رئیس خوب و خوش مشربیه . برای اولین بار توی این 8 سال خدمتم راحت بودم از کار کردن توی شعبه . اما چاره چیه چون همه همکاران باید چند سال یک بار از شعبه ای به شعبه دیگه جابجا بشن : تحویلدارها هر دو سال یک بار و پایوران هر چهارسال یک بار. رئیسمون هم چهارسالش پرشده و به ناچار باید بره.

حالا خبر بدتر را بشنوید. رئیس قبلی من توی شعبه قبلی قراره بیاد شعبه ماوااااای همون که من گه گاهی باهاش حرفم میشد . حتی یک بار کار به فحاشی هم کشیده شد . آخه من روش مدیریتی اونو قبول ندارم.  بسیار مشتری ذلیل و بسیار بهره کش از همکار. یعنی دوست نداره زیردستان یک لحظه استراحت کنند. هی بهشون کار میده . از همه بدتر خیلی گیر میده به سندها . حتما همه سندها باید توشته بشه و اسلیپ گرفته بشه و تازه یک سری قوانین توی سند زدن برای خودش داره که واقعا در نوع خودش بدعت به حساب میاد.به بچه ها میگن دوران یللی تتلی تون تموم شد. رئیس جدید ازتون حسابی کار خواهد کشید .

حرف دوم- امروز شعبه داشتم کار می کردم که رضا بهم گفت :«فلانی! 270 میلیون چک کلر داری؟» کلی تعجب کردم. من کی 270 میلیون چک کشیدم. یک دفعه یادم افتاد که چجند سال پیش یکی از همکارانم به نام حمید را ضمانت کردم توی بانک دیگه. اونم گویا قسطهاشو پرداخت نکرده بود و اون بانک هم چک منو کلر کرده بوده. کلی شاکی شدم. زنگ زدم به حمید و گفتم:«ما توی عمرمان یک بار شمانت یکی را کردیم و اینجور اذیت شدیم. چک منو کلر کردند . چه کار می کنی؟» اونم گفت:«خدا لعنتشون کنه. من بهشون گفته بودم که میدم.» گفتم:«من کاری به اینک ارها ندارم. پاشو مرخصی بگیر برو حلش کن. حساب من داره خراب میشه.»

خلاصه به رضا گفتم که فعلا چک منو برگشت تزت ببینیم این حمید گردن شکسته می تونه چک را برگردونه . چند بار زنگ زدم به شعبه اش. گویا مرخصی گرفته بود که بره کار را ردیف کنه. الحمدالله ردیف شد و چک من برگشت نخورد . ولی توی گوشم موند که دیگه ضمانت کسی را نکنم. این که همکارم بود اینجوری نزدیک بود منو به دردسر بندازه. دیگه حساب کنید غریبه ها چی؟ همین آدمها هستند که باعث میشن آدم کار خیر برای کسی نکنه دیگه .

حرف سوم- امروز خبر بد دیگه ای که شنیدم این بود که برق مجتمع بازم قطع شد. اونم به خاطر اخنلاف با تعاونی. دیگه کلافه شدم از این موش و گربه باز یها . عجب اشتباهی کردم اومدم ساکن این دیوونه خونه شدم. حالا زن و بچه ام توی طبقه نهم ساختمان داشتند گرما می خوردند. آسانسور هم که کار نمی کرد. بنده خدا خانمم 9 طبقه را با بچه اومد پایین و رفت خونه خواهرزن. منم توی شعبه بودم و همش حرص می خوردم.

خلاصه بعد از ساعت کاری من رفتم خونه پدرم و بعدازظهر اونجا خوابیدم تا اینکه بهم خبر دادند برق مجتمع وصل شده . اومدم خونه و پرس جو کردم. گویا کلنگ ساخت پست برق را زده اند. تا ببینیم کی به بهره برداری برسه .من که چشمم آب نمی خوره به این زودی ها برق ما تفکیک بشه .

حرف چهارم- دلارام این شب ها خیلی بیقراری می کنه. تا می خواهیم بخوابونیمش آی گریه میکنه ، آی گریه می کنه . مجبوریم همش سرپا بچرخونیمش. فکرش را بکن .با کالسکه توی خونه می گردونیمش تا آرام بیگره. اما امشب کالسکه هم جواب نداد و مجبور شدن ببرمش تو حیاط و خیابان بگردونمش بلکه آرام بشه. اونم نیمه شب . باید یک دکتر ببریمش ببینیم چشه ؟ خیلی بی تابی می کنه .


94/4/21::: 11:0 ع
نظر()