سفارش تبلیغ
صبا ویژن
دل، سرچشمه حکمت است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :10
بازدید دیروز :12
کل بازدید :66973
تعداد کل یاداشته ها : 110
103/2/29
8:45 ص

حرف اول- سازمان ما یک طرح سلامت داره اینکه هر سال باید آزمایش های مختلف بدیم و یک جور چک آپ کامل بشیم. پارسال آزمایش خون و ادرار داشتیم و نوار قلب و تست روانشناسی. امسال آزمایش خون و ادرار داشتیم و تست بینایی سنجی. آزمایش خون را هفته پیش انجام دادم و امروز جوابش را گرفتم . الحمدالله هیچ مشکلی نداشتم. تست بینایی سنجی را امروز انجام دادم. متاسفانه چشم من نیاز به عینک پیدا کرده . هم ضعف بینایی دارم ، هم آُستیگمات . ضعف بینایی ام یک چشم 0/5 و یک چشم 0/75 هستش. آستیگمات هم هر دو چشم 0/75 هست. نسبت به پارسال نمره چشمم بالاتر رفته. باید دیگه امسال عینک تهیه کنم. لااقل پشت کامپیوتر عینک بزنم. چاره ای نیست.

حرف دوم- دیروز و امروز هم من با رضا و خانم همکارم دعوایم شد. امروز دیگه حسابی شاکی شدم. جلوی من و هادی کلی مشتری صف کشیده بودند. اما جلوی خانم همکار هیچ مشتری نبود. دیگه مجبور شدم جلوی مشتری ها سر ایشان داد بزنم. بعد از این خانم همکار بیشتر مشتری راه انداخت ولی ازم دلخور بود . آخر وقت یک کم گلایه کرد. منم خواستم از دلش دربیارم. گفتم منظورم به تو نبود که. خواستم به در بگم که دیوار بشنوه. منظورم رضا بود . خلاصه ما از خدمات بانکی ها شانس نیاوردیم. هر خدمات بانکی نصیب ما شد اذیت کن بود .

راستی روح الله پدر شد. دخترش به دنیا اومد و ما را بسیار خوشحال نمود. چون قراره بزودی ازش سور بگیریم. اسم بچه اش را گذاشته آیسان . بهش گفتم آیسان که مارک کولر گازیه شوخی بعدا توی نت خوندم که این اسم ترکیه به معنی "مانند ماه". خب اسمش را می ذاشتید مهسا . قشنگتر بود که . نمی دونم بعضی مردم چرا دوست دارند اسمی انتخاب کنند که علامت سوال روی کله ملت بکارند . خب اسم می تونه تک باشه اما معنی اش سریع به ذهن برسه .

حرف سوم- و اما دلارام من . امروز که داشتم نماز می خوندم طبق معمول اومد سمت مهر من که باهاش بازی کنه . ولی این بار به جای اینکه سینه خیز بره ، چهاردست و پا اومد. یعنی 2-3 متر را کامل چهار دست و پا حرکت کرد. این اولین بار بود که انقدر خوب چهاردست و پا می رفت. سریع بعد از نماز دوربین را برداشتم و ازش فیلمبرداری کردم.

بعدش اینکه به روروک خودش داره عادت می کنه. یعنی ازش خوشش میاد . دیگه با شنیدن صدای آهنگ روروک خودش گریه اش نمی گیره. هنوز نمی تونه باهاش راه بره. ولی به پاهایش فشار میاره و خودش را بالا و پایین میکنه . ولی خیلی به من وابسته است. من نباشم همش گریه میکنه . جوری که مادرش بهم زنگ می زنه که بیا با دلارام حرف بزن. یک کم باهاش حرف میزنم و قربون صدقه اش میرم و آرام میشه . توی خونه هم همش به من نگاه م یکنه. کافیه کم محلی کنم یا نگاهم به تلویزیون یا کامپیوتر باشه. می نزه زیر گریه .خب دیگه. دختر بابایی میشه. منم همه عشقم شده دخترم.


94/4/31::: 11:0 ع
نظر()