سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بنده، دانشمند نباشد مگر آنکه بر بالاتر ازخود حسد نورزد و فروتر از خود را خوار نشمرد [امام باقر علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :12
کل بازدید :66966
تعداد کل یاداشته ها : 110
103/2/29
7:42 ص

پیشگفتار- امروز روز مهندس است . این روز را به همه مهندسان امروز و دیروز و آینده تبریک میگم. منظور از مهندس دیروز خودم بودم. یک زمانی همه بهم می گفتند مهندس. خب تقدیر بود که الان بیشتر با حسابداری کار داشته باشم. بدهکار و بستانکار و تراز و پول و تسهیلات و .... . ولی خب هنوز روحیه مهندسی را دارم. اینکه برای کارهای خودم برنامه نویسی می کنم و بعضی هاشون را حتی به مقامات بالاتر نشان دادم که ازم تقدیر کردند. هرچند تاحالا تقدیرها فقط زبانی بوده ولی حس حل مسائل به صورت سیتماتیک خیلی برام دلپذیره. این روحیه ام را حفظ خواهم کرد.

حرف اول- خب اینترنت من هم برپا شد . مجبور شدم از مخابرات بگیرم. فعلا به رایگان 2 گیگ یک ماهه بهم داده اند. امیدوارم راضی باشم از اینترنت. چاره دیگه ای ندارم. ولی بعد از این ماه به ازای هر گیگ 3500 تومن روی قبض تلفن میاد . به نسبت اینترنتهای خصوصی برام گرانتر درمیاد . تازشم بیشتر از 4 مگ بهم سرعت نمیده . ولی تست زدم 2 مگ بیشتر نیست . فعلا چاره ای نیست . میسازیم و میسوزیم.

حرف دوم- اول هفته غروب رفتم دندانپزشکی که دندانم را بکشم . منشی دکتر مرتب غر می زد که این موقع نباید میومدی. ممکنه به جراحی بکشه اون وقت شب اصلا فرصت جراحی نداشت دکتر . ولی من به غرغرهایش توجه نکردم. تصمیم گرفته بودم هر طور شده دندانم را بکشم تا خیالم راحت بشه . از دردهای گاه و بیگاهش به تنگ آمده بودم.

خلاصه دکتر مشغول دندان من شد. گفت که دیواره دندانم ریخته و فقط چند میلی متر دندان از لثه بالاتره . احتمال داره همون چند میلی متر هم بشکنه و کار به جراحی بکشه . گفتم هر کاری می تونی انجام بده فقط بکشش. ازش خواستم خوب بی حس کنه که دردی حس نکنم. اونم انصافا چند تا امپول به این ور و اون ور لثه ام زد . وقتی داشت گاز انبر و بندو بساط را توی دهانم می کرد چشمانم را بستم که خوف نکنم.

خلاصه دکتر هی دندانم را تکان داد و هی تکان داد . مگه درمیومد . لامصب چسبیده به فک . من چشماتم را بسته بودم ولی میفهمیدم دکتر حسابی داره زور می زنه .حتی حس کردم یک چیز شبیه دیلم گذاشته زیر دندانم و جفت پا می پره روش که دربیاد . کم کم داشت درد را حس می کردم. یک دفعه حس کردم دندانم کشیده شد که چشمانم را باز کردم. دیدم دندان گنده ای خون آلود در دست دکتره . ولی یک تیکه  از ریشه توی لثه شکسته بود و جا مونده بود. اونو هم با پنس کشید بیرون و جفتش را نشونم داد که مطمئن بشم همه دندان بیرون اومده . منم بهش گفتم دندانم را بهم پس بده. اونم توی یک پلاستیک گذاشت و بهم داد . بعدا ازش عکس گرفتم گذاشتم توی تلگرام که بچه ها کلی چندششون شد خیلی خنده‌دار

خلاصه دکتر ازم خواست اصلا حرف نزدنم تا برسم خونه. رفتم پیش منشی . 200 هزار تومن ازم خواست گریه‌آور منم که نمی تونستم حرف بزنم. مجبور شدم بدون چک و چانه پول را بهش بدم. و رفتم خانه . وقتی رسیدم خانه متوجه شدم داره از لثه ام خون میاد. خانمم چایی غلیظ و سرد با نمک فراوان بهم داد که دهانم را با ان بشویم. خوشبختانه خون بند اومد. اون شب هم غذای آبکی خوردم تا روی زخم بسته بشه .

حالا اون شب گذشت ولی از فرداش روزگار من سیاه شد . سردرد ، بدن درد ، تب ، درد فک ، عفونت لثه و آف لب  و خلاصه هر چی درد و مرض به جون من افتاد. من ترسیدم این ها علایم مربوط به عفونت لثه باشه. بنابراین نصفه شب رفتم بیمارستان. دکتر بدون معاینه دهان من تشخیص سرماخوردگی داد و بهم سرم و آمپول آرامبخش تجویز کرد . سرم را زدم و رفتم پیش دکتر و گفتم آنتی بیوتیک نمیدی. گفت نه . مگه من دهانت را معاینه ات کردم. گفتم نه . گفت پس لازم نیست. از اون دکترهای بی عار بودا . اما برگشتم خونه کپسول چرک خشک کن خوردم و بعد از آن هم مرتب خوردم که نکنه عفونت وارد خون بشه . شنیده بودم کسانی بودند که در اثر عفونت لثه مرده اند.

خلاصه هنوز از مشکلات کشیدن دندانم خلاص نشدم. هنوزم درد دارم . جای خالی اش هنوز پر نشده  و گاهی تکه های غذا توش می ره و حسابی اذیتم میکنه . ولی آب نمک قرقره م یکنم بلکه عفونتش بیشتر نشه . سردرد های وحشتناکی را دارم تجربه م یکنم .این دوره باید بگذره . باید تحمل کرد. چاره ای نیست . ولی دیگه به این راحتی زیر بار کشیدن دندان نمیرم. البته این دندان عقل بود و فایده ای نداشت . امیدوارم دندان های عقل دیگرم خراب نشن .

حرف سوم- همزمان با اینکه حال من بد بود این چند روز حال ماشینم هم خوب نبود . گفته بودم که چراغ CHECK ماشینم روشن مونده .سه شنبه فرصت کردم ماشینم را ببرم نمایندگی. تحویل اونجا دادم و برگشتم سرکار. غروب رفتم که ماشینم را بگیرم دیدم هنوز روش دارند کار می کنند . دو تا مهندس دانشگاه ندیده مونده بودند که این چرا مرتب خطا میده . بنابراین ازم خواستند ماشین شب اونجا بمونه که از صبح روش کار کنند ببینند چشه.

منم برگشتم مغازه پدرم و ماشینش را سوار شدم و رفتم خونمون و پدرم بنده خدا با تاکسی رفت خونشون . امروز ظهر بهم زنگ دزند که ماشینم درست شده بیایید ببرید . بعد از ظهر رفتم نمایندگی . ماشینم را تحویل گرفتم. همین که توی راه دو کیلو سیب خریدم  و ماشینم را روشن کردم دوباره چراغ CHECKروشن شد. گریه‌آور دوباره برگشتم نمایندگی. این دو مهندش هم هی ور رفتند به سیمهای کامپیوترش و هی چسب کاری می کردند. بهشون گفتم بابا این سیمها را تعویض کنید . زیر بار نمی رفتند که . بعد گفتند مشکل باید از ECU باشه. ECUیک ماشین دیگه را که متعلق به یک خانم باشخصیت بود وصل کردند به ماشین من . ولی بازم خطا میداد . آخرش حرف من شد. باید سیمها را کلا عوض کنند. ولی توی انبار موجودی نداشتند .خسته کننده

خلاصه قرار شد سفارش بدن. ماشینم را جمع و جور کردند . من تا اون لحظه صدام درنیامده بود . تا اینکه ازم خواستن برم از انبار نوار چسب بیارم. رفتم انبار و نوار چسب خواستند و اونها هم گفتند خودشون بیان . رفتم ازشون خواسنم که برن نوار چسب بیارن. دیدم طرف میگه منن خسته ام. حال ندارم برم انبار. اونجا بود که من داد زد و کلی غر زدم که این چه وضعشه.  چرا انقدر اذیت می کنید. ما کارمندان بانک اگه همچین کاری با مشتری بکنیم به صد نفر راپورت ما را میدن . ولی این نمایندگی ها اصلا جوابگو نیستند . تا زمانی که انحصار دست اینهاست همین وضع هست. یک زمانی فقط بانکهای دولتی بودند. کارمند بانک سوار بر مشتری بود. همین  که چند بانک خصوصی رقیب شدند بانکهای دولتی هم به فکر مشتری ها شدند .