سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند سبحان، مال را به کسانی که دوست دارد و یا دشمن دارد می بخشد؛ولی دانش را جز به کسی که دوست دارد نمی بخشد [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :14
بازدید دیروز :16
کل بازدید :66819
تعداد کل یاداشته ها : 110
103/2/15
6:20 ص

حرف اول- سه شنبه بعد از باجه عصر رفتم توی بازارهای کامپیوتر یک گشت زدم دنبال مانیتور. می خواستم یک LED اندازه 20 اینچ فول اچ دی بگیرم ولی هر جا رفتم 22 اینچ فول اچ دی داشتند که اونم قیمتشان بالای 600 هزار تومان بود . در کل خیلی موتینور کم بود. از چند تا مغازه دار پرسیدم گفتند به خاطر شب عیده. منتظرند بعد از عید بیاد .

خلاصه یک مونیتور را پسند کردم و خواستم بخرم. ولی هر چی کارت گشیدم می گفت موجودی کافی نیست . در حالی که به اندازه کافی پول توی کارتم بود . خب قسمت نشد و اون شب نگرفتم . بعدا فهمیدم کارتم را اشتباهی برداشته بودم. اتفاقا خوب شد اونو نخریدم چون بعدا فهمیدم طرف گران می گفت .

چهارشنبه غروب از چند نفر پرسیدم و مونیتور مناسب تری یافتم و با خانواده ام رفتیم جلوی پاساژ. اونها را توی ماشین گذاشتم که ماشینم را با جرثقیل نبرند و سریع رفتم پاساژ و یک مانیتور شیک و مناسب خریدم و برگشتم . وقتی رسیدم خونه سریع مانیتور را وصل کردم و کیف کردم از کیفیت آن. چشمام دیگه درد گرفته بود بس که تصویر لرزش داشت . فقط کارت گرافیکی ندارم که نهایت رزولیشن مانیتور را استفاده کنه که ایشاله یک سیستم جدید که بستم این مشکل هم حل میشه .

حرف دوم-پنجشنبه بیلان ما  بود . روز آخر سال بود و ملت هجوم می آوردند شعبه . مگه تموم میشد ! از بس نشستیم و سند زدیم پشتمان بی حس شده بود . حالا این وسط پنجشنبه آخر سال هم بود و قرار بود بریم سر خاک ولی غیر ممکن بود. همسر و دخترم ماشین گرفتند و رفتند خونه پدرم تا اونها زیاد غم از دست دادن دخترشون را حس نکنند .

این وسط این پولهای نو هم مصیبتی شده بود بای ما. رئیس مسئولیت کامل پولهای نو را به عهده گرفت ولی آخرش من باید کنترل می کردم. معمولا سر این پولهای نو اختلاف به وجود میاد. این پول نو عیدی برداشته بشه ما را راحت میشیم . هیچ سودی برای ما نداره الکی زحمتش روی دوش ماست .

خلاصه جاتون خالی ناهار بیلان را هم خوردیم و خوشبختانه بعدازظهر شعبه خلوت بود و ما از این خلوتی استفاده کردیم و پولهای نو را بین خودمون تقسیم کردیم و درب شعبه را بستیم. الحمدالله حساب من خوند وپولهای نو هم اختلاف نداشت . بعدش نوبت عملیات پایان سال شد . رئیس ازم خواست که یک سری اسناد را برسونم مدیریت . منم سوار ماشینم شدم و رفتم مدیریت و همکاران قدیمی دایره فناوری را هم دیدم و روبوسی کردیم و تبریک عید و دیگه حس نداشتم برم به مدیران سر بزنم. سریع برگشتم شعبه.

جاتون خالی میوه خوردیم و پسته و کلی مسخره بازی آخرش هم از مهدی خواستیم یک دهن برای ما بخونه . مهدی مداح هستش و صدایش خوبه. ولی مهدی زیر بار نمی رفت. می گفت شما می خواهید فیلمبرداری کنید و به همخ بچه ها بدید . گوشی منو گرفت اما مستخدممون یواشکی دوربین گوشی اش را روشن گذاشت و یک جا نصب کرد و اینجوری مهدی نفهمید داره ازش فیملبرداری میشه خلاصه یک دهن ترانه سنتی خوند برامون و کلی کیف کردیم.

آخرش چند تا عکس دسته جمعی انداختیم. توی اکثر عکسها من بغل دست رئیس بودم . این رئیس ما میگه هر جا من میرم این مجید هم دنبالم میاد. هر جا مجید میره منم دنبالش میرم. راست میگه. تاحالا سه شعبه با هم بودیم. توی یک عکس خیای باحال شدم. لبهامو غنچه کردم سمت رئیس . خلاصه کادوهای عید را از رئیس گرفتیم و درب شعبه را بستیم و رفتیم. اونم ساعت 7 شب. روز خیلی خسته کننده ای بود . ولی به سلامتی امسال هم تموم شد .

پریشب دلارام اتاق بود و ما سالن. یک دفعه شنیدیم که دلارام زد زیر گریه. باعجله رفتیم اتاق دیدیم از دماغش داره خون میاد وااااایدماغش را زده بود به لب گهواره اش و خراش برداشته بود. کلی نوازشش کردیم تا گریه اش بند اومد. ولی اولین بار بود خون دخترم را میدیدم کلی ناراحت شدم. بچه بازیگوشی هستش. ایشالله فرشته ها مواظبش باشن .

حرف سوم- از دلارام بگم که جدیدا وقتی نشته اش میشه میگه "با" هی بهش میگیم بگو "آب" میگه "با". این یعنی "بابا" یعنی آب آب؟ ولی بابا را خیلی قشنگ تلفظ میکنه . دل من ضعف میره وقتی صدایم می کنه . قربونش برم خیلی نازه . بعدش اینکه وقتی دستهایم را به بغل باز می کنم می گم بیا بغل بابا از هر جا باشه می دوه سمت من و جیغ می کشه و می پره بغلم. فقط یک بار در روز هم اینکار را می کنه . بعدش هر چی اصرار می کنم دیگه بغلم نمی پره .


پ.ن- پیشاپیش عید نوروز و سال جدید را به همه دوستانم تبریک میگم . امیدوارم سال خوب و پربرکتی برای همه باشه مؤدب