اسلام را چنان وصف کنم که کس پیش از من نکرده است . اسلام گردن نهادن است و گردن نهادن یقین داشتن ، و یقین داشتن راست انگاشتن ، و راست انگاشتن بر خود لازم ساختن ، و بر خود لازم ساختن انجام دادن ، و انجام دادن به کار نیک پرداختن . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :29
بازدید دیروز :25
کل بازدید :68070
تعداد کل یاداشته ها : 110
03/12/7
1:39 ص

حرف اول- امروز صبح بعد ازچند روز تهدید مدیریت مجتمع مبنی بر قطع برق کل مجتمع ، بالاخره برق مجتمع قطع شد. البته ما شک داریم اداره برق اومده باشه برق مجتمع را قطع کرده باشه . احتمالا خود مدیر مجتمع این کار را کرد چون می خواست ساکنین مجتمع جمع بشن برن جلوی تعاونی اعتراض خود را نشان بدن. خلاصه من که سر کار بودم . ولی تلفنی فهمیدم هم آب قطع شده هم آسانسور از کار افتاده .

دم ظهر بود به نگهبانی مجتمع زنگ زدم و گفتند هنوز برق وصل نشده . وای ما کلی گوشت توی یخچال داشتیم. یعنی اگه این قطعی برق طولانی بشه ما باشید چه کار کنیم.؟ دیگه به فکر این افتاده بودم که چند روز بریم خونه پدرم بمونیم که فهمیدم برق وصل شده . گویا اعتراض اعضا نتیجه داد و پای مدیر تعاونی به کلانتری با شد و همونجا قرارداد بستند که سریعتر کنترهای برق نصب بشه . اگه برق تفکیک بشه یعنی راحت میشیمها. الان خیلی به ما اجحاف میشه. چه کم مصرف کنیم و چه زیاد مصرف کنیم ماهی 35 هزار تومن باید پول برق بدیم. زور داره واقعا .

حرف دوم- امروز تکلیف پست ریاست خدمات بانکی شعبه ما معلوم شد. گروهبان از شعبه ما میره و یکی از همکاران شاغل در شعبه دیگر میاد جاش. راستش یک کم دلخور شدم. چون دوست داشتم من برای این پست  انتخاب بشم. با توجه به قولهایی که بهم داده بشه امسال حتما باید ارتقا پیدا کنم. ولی اینجور که معلومه ارتقایم توی این شعبه نخواهد بود. احتمالا همین چند وقته نامه بیاد که من از این شعبه برم.

اما بچه ها خیلی خوشحال بودند که گروهبان از این شعبه میره. چون او هر از چند گاهی با دونه دونه بچه ها درگیری لفظی پیدا می کرد. کلا اعصاب درستی نداشت و زود از کوره درمیرفت . بعضی همکارها حتی قبلا قول داده بودند که به محض اینکه گروهبان ا زاین شعبه بره سور میدن. البته برای خودش بد نشد. داره میره شعبه ای که درجه اش از شعبه ما بیشتره. این یعنی اینکه حقوق بیشتری دریافت میکنه. تازه یک معاون هم داره. این یعنی همه کارها را می خواد گردن معاونش بندازه و خودش مثل همیشه از زیر کار دربره . اما از رئیسش می ترسه. چون رئیس اون شعبه مثل رئیس اینجا نیست که لی لی به لالاش بذاره. ازش کار میکشه .

خب یک مورد از بداخلاقی های گروهبان که در یک ماه گذشته رخ داد را براتون تعریف کنم :  دوشنبه 28 اردیبهشت صبح که سرکار رفتم به رئیس گفتم :«دستگاه نوبت دهی خرابه ها. زنگ زدی به پیمانکارش؟» رئیس به گروهبان گفت :«فلانی! یک زنگ بزن به پیمانکار.» گروهبان گفت :«من شماره پیمانکار را ندارم.» رئیس گفت:«خودم دفعه پیش شماره را بهت دادم.» حالا از گروهبان انکار و از رئیس اصرار. یک دفعه دیدم بین رئیس و گروهبان دعوای لفظی شدیدی در گرفت . مخصوصا وقتی گروهبان رفت توی اتاق رئیس. نمی دونم گروهبان با عیالش دعواش شده بود که کلا قاطی کرده بود. آخرش رئیس بهش گفت برو گمشو بیرون. درستت می کنم.


خلاصه گروهبان برگشت پشت میزش در حالی که کلی غر می زد . تازه هی از ما می پرسید که حق با اون مگه نیست؟ ما هم دیدم این گروهبان اونروز کلا قاطی هستش ما هم میگفتیم حق با تویه . خلاصه آخرش خودم شماره پیمانکار را پیدا کردم و دادم به گروهبان که زنگ بزنه. بچه ها می گفتند خب شماره پیمانکار را که داشتی چرا از اول خودت شماره را ندادی باعث دعوا شد. به هر حال ساعتی بعد  دیدم رئیس و گروهبان با هم رفیق شدند . هادی هم گیر داد باید شیرینی بدین. رئیس هم به مستخدمون گفت بره برای بچه ها شیر موز و کیک بگیره. خلاصه ما هم از این دعوا یک چیزی نصیبمون شد .

خب در باره قولهایی که بهم داده بودند باید بگم چهارشنبه 6 خرداد  جناب مدیر اومد شعبه. در یک فرصت منو کشوند کنار که باهام  خصوصی حرف بزنه. گفت خیلی تلاش کرده که برگردم مدیریت . ولی نمی ذارند . ما هم تصمیم گرفتیم کارشناسی ات را ازت بگیریم و توی چرخه ارتقائات توی شعبه قرار بگیری. منم گفتم خب کارشناسی را ازم بگیرید در عوضش چی میدید؟ یک کم خندید و گفت فلانی طلبکارانه حرف می زنی. گفت ما هم نظرمون اینه که اول به شما پست بدیم بعدا شما نامه بنویسید که در قبال از دست دادن این کارشناسی پست قبول می کنید. منم گفتم خدا از برادری کمتون نکنه . منم موافقت کردم و قرار شد جناب مدیر با رئیسمون صحبت کنه که بهم  مسئولیت های بیشتری بده.


خلاصه بچه ها که فهمیدند من قراره ارتقا پیدا کنند مرتب بهم میگن رئیس یا معاون . حس خوبیه آدم رئیس یا معاون بشه . ایشالله تا چند هفته دیگه خبرهای خوشی بهم میرسه . اصلا خوب شد برنگشتم توی مدیریت. شعبه خیلی بهتره. چهار تا آدم می بینیم دلمون وا میشه . چیه مدیریت. همش آدمهای تکراری و بعضا زیرآبزن .

خلاصه  در تب و تاب گرفتن پست جدید ، منم بر آن شده ام که مهارتهای یک "رئیس خدمات باتکی" را بدست بیارم. مهارتهایی که عمدتا حول و حوش حساب جاری هستش. یک رئیس خدمات بانکی باید با مبحث حقوقی چک آشنایی کامل داشته باشه. منم با اینکه 8 سال سابقه بانکی دارم ولی توی این بحث یک کم تنبلی کردم. بنابراین این روزها مرتب از همکارانم به خصوص گروهبان که فعلا رئیس خدمات بانکی ماست سوال می کنم که توی این امر پخته شم. اگر من رئیس خدمات بانکی بشم برای اولین بار توی عمرم زیردست پیدا میکنم. یعنی  مرخصی تحویلدارها  را من باید تایید کنم. تمام سندهایی که بچه ها می زنند را من باید کنترل کنم و امضا کنم.  دستور پرداخت بدم و کار بدم بهشون که بیکار نباشند .خلاصه خیلی حال میده.