سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکه تنها با افراد بی عیب برادری کند، دوستانش اندک شوند . [امام صادق علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :1
کل بازدید :66790
تعداد کل یاداشته ها : 110
103/2/14
7:2 ع

حرف اول- امروز دخترم یک شیرین کاری جدید از خودت نشان داد اونم اینکه در وضعیت چهار دست و پا ، علاوه بر اینکه شکمش را از زمین جدا کرد ، بلکه زانویش را هم بالا آورد. یعنی تونست روی کف دو دست و نوک پنجه های دو پایش بایسته . تبسم ماشالله پیشرفتش توی حرکت خیلی خوبه. منتها خوب نمی تونه جلو بره. به جای اینکه جلو بره بیشتر عقب عقب میره. منم مثل اون چهاردست و پا میشم و هی بهش یاد میدم چه جوری جلو بره. اونم با دقت نگاه می کنه ولی آخرش می خنده گیج شدم

جدیدا حرکت فک و دهان و لبهایش زیادتر شده . یعنی نگاه میکنه به لبهای ما که داریم حرف میزنیم. ادای ما را درمیاره . این دختر من زود زبان باز می کنه. مخصوصا مادرش خیلی باهاش حرف می زنه. اینم هوشش خوبه و داره سعی و تلاشش را میکنه. تا حالا هم خوب موفق بوده. یک دفعه میزنه زیر آواز و انواع هجا ها را ادا می کنه .

حرف دوم- در مورد ماجراهای یک ماه بی وبلاگی ام یک مورد دیگه تعریف کنم: چند وقت فکری ذهنم را مشغول کرده بود. اینکه دست به یک ماجراجویی هیجان انگیز بزنم. اینکه کل ساحل دریای مازندران را از آستارا تا گرگان ، پیاده برم. چرا؟ خب ماجراجویی هستش دیگه . هیجان داره. ایده این امر مربوط میشه به مرحوم مهران دوستی (مجری رادیو) که دوستش توی مصاحبه ای گفت با هم چنین تصمیمی گرفته بودند منتها توی راه کفشهاشون پاره شد و منصرف شدند .

خلاصه   دوشنبه  18 خرداد با هادی سرچ کردیم تو اینترنت گوشی اش. فهمیدم حدود 825 کیلومتر باید طی کرد. خیلی زیاده . حساب کردیم اگه ساعتی 5 کیلومتر بتونم راه برم اقلا دو هفته طول میکشه این راهپیمایی. ولی هادی میگه اونم باهام میاد . البته بعید م یدونم. اون از این ریسک ها نمی کنه .

خلاصه زنگ زدم به رسول که تو کار ورزش هستش . گفت باید زنگ بزنم به دایره ورزش در ستاد مرکزی تهران. اینکه اونها باید حمایت کنند . نمیشه با خرج خودم برم . باید پشتیبانی بشم. این همه راه ، من احتیاج به خورد و خوراک دارم. کفش ورزشی لازم دارم. شاید مصدوم شدم. باید بیان به دادم برسند . تازه کلی برای بانک تبلیغات میشه .

خلاصه زنگ زدم به رئیس دایره ورزش . اونم  گفت باید نامه بزنم به اداره روابط عمومی . چون بحث تبلیغات برای بانک هستش اونها باید تشخیص بدن چه تسهیلاتی برام بدن . ولی گفت حداقلش اینه که ماموریت ورزشی بهم میدن. یعنی از مرخصی هام کم نمیشه .

فعلا فرصت نکردم به اداره روابط عمومی زنگ بزنم. ولی این تصمیم را بالاخره عملی می کنم. تصمیم دارم یک شعار دهن پر کن برای این راهپیمایی انتخاب کنم: مثلا حمایت از منافع ایران در رژیم حقوقی دریای مازندران. می دونید که کشورهای حوزه این دریا اصلا مارا آدم حساب نکردند و دو تایی و سه تایی با هم توافق کردند بر سر تقسیم منابع دریا. به ایران هم 11 درصد بیشتر حق نمیدن. این در حالی است که ما زمانی 50 درصد دریا را صاحب بودیم. این مثل آن می ماند که ما سرزمین بزرگی از مملکتمان را دو دستی تقدیم اجنبی ها کنیم.

بذار فعلا تکلیف ارتقای من مشخص بشه . الان هم هوا گرمه. بای برای پاییز و زمستان برنامه ریزی کنم. البته بعید میدونم ازم پشتیبانی بشه. هر 30-40 کیلومتر باید بهم آب و غذا برسونند . اونم در ساحل شنی دریا. اصلا نباید پایم را از کنار دریا دور کنم. برای همین مدیریت گیلان و مازندران و گلستان حسابی منو پشتیبانی کنند. هزینه زیادی داره ولی به تبلیغاتش می ارزه . بعید میدونم کسی چنین کاری کرده باشه . یک جور رکورد محسوب میشه. توی اخبار هم حسابی گل می کنه.

حرف سوم- یادی کردیم از مهران دوستی. مرگ نابهنگام مهران دوستی مجری رادیو خیلی منو ناراحت کرد. من صدای مهران را از وقتی توی کارگاه برق کار می کردم و برنامه عصرگاهی رادیو جوان را گوش می کردم بیاد دارم. یادم میاد قصه لیلی و مجنون را خیلی پرشور اجرا می کرد جوری که من مجذوب این قصه شدم. حیف شد صاحب این صدا را از دست دادیم. روحش شاد .


94/3/29::: 9:0 ع
نظر()