هرکس توبه کرد ره یافت . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :21
بازدید دیروز :25
کل بازدید :68062
تعداد کل یاداشته ها : 110
03/12/7
1:34 ص

حرف اول- پریشب که گفتم این شرکت ISP من حجم منو خورده. فکر می کردم متوجه اشتباهشون شده اند و حجم از دست رفته مرا بهم برگردانده اند. اما اشتباه می کردم. همون پریشب یک ذره اینترنت کار کردم متوجه دشم بازم حجم من تمام شده . با ISP تماس گرفتم. گفتند 40 مگابایت اشتباه شده بود. اونو هم به شما دادیم و استفاده کردید . این در حالیست که من اون شب 18 مگابایت بیشتر استفاده نکردم. انگاری فایده نداره . من ISPخودم را عوض خواهم کرد. برای ادب شدن این ISP اسم این شرکت را هم اینجا میذارم. شرکت های وب . این شرکت مثل آب خوردن حجم مرا می دزدد. براشون واقعا متاسفم. عصبانی شدم!

حرف دوم- پنجشنبه رضا یک مقدار شلیل خریده بود و هر کدوم از بچه ها یک دانه خوردند . بعد آخر وقت مستخدممون اومد نفری 100 تومن از ما گرفت. گفتیم چرا؟ گفت سهم میوه شما میشه. گفتیم دونه ای هزار تومن ؟ چه خبره؟ رضا گفت من این شلیل ها را کیلویی 8 هزار تومن خریده ام. گفتم چه خبره؟ من دیروز کیلویی 3 هزار تومن خریدم.  از اون طرف روح الله  گفت:«این که چیزی نیست. من یک بار انگور آفریقایی خریدم کیلویی 43 هزار تومن»وااااای همه ما فکهامون اومد پایین. پرسیدم مگه مغزت را خر گاز گرفته بود؟ گفت :«زنم باردار بود رد میشدیم هوس کرد منم براش خریدم. » گفتیم خاک تو سرت کنم. همین زن ذلیل هایی مثل تو هستند که باعث میشن ما دچار گرفتاری بشیم. هوس کرده که کرده . حالا چرا چیز گرون هوس کرده ؟

خلاصه از اون به بعد لقب روح الله شد افریقایی.  لقب رضا هم شد میوه فروش. براش حرف دراوردیم که رضا بعدازظهر ها میره میوه فروشی می کنه. انصافا هم میوه فروشها کلی درآمد دارند. چنین برابر ما کارمندها درامد دارند. ولی یک دهم ما هم مالیات نمیدن . گفتم مالیات یاد پدرم افتادم. سالی 70-80 هزار تومن مالیات میداده. امسال یادش رفت اظهانامه مالیاتی پر کنه. میگه قراره 300-400 تو.من بشه مالیاتش. کلی شاکی بود و حرص می خورد. این مالیات را من دو ماه یک بار اجبارا به دولت پرداخت میکنم.  بیچاره کارمندها .

حرف سوم- دیروز غروب به اتفاق خانواده ام رفتیم بیرون که در فضای سبز شام بخوریم. غذا را هم آ»اده کردیمن و با خودمون بردیم ولی هر چی گشتیم فضای سبزی که چراغ داشته باشه پیدا نکردیم . خیلی برامون جالب بود . شهر ما پر بوستانه و اصلا به همین هم معروفه . مردم هم از شدت گرما شبها میرن به بوستانها . حالا چرا برقهای همه بوستانها را خاموش کرده بودند اونم شب جمعه الله اعلم .

به هر حال مجبور شدیم بریم پای کوه خضر. یکی از تفریحگاه های شهرما همین کوه خضر هستش.یک کوه بی آب و علف که من نمیدونم باری چی مردم اتقدر به اینجا علاقه دارند. چون اون شب کلی اونجا شلوغ شده بود. ما هم یک روفرشی انداختیم رو به منظره شهر . آخه اونجا همه شهر زیر پایت هستش. قشنگ هست ولی نه اون قدر که ملت اون قدر شلوغ کنند. شایدم به خاطر این باشه که شهر ما جاذبه طبیعی چندانی نداره.  مثلا جنگلی ، آبشاری ، رودی. یک زمانی یک رودخانه داشت که سد بستند و الان بزرگراه شده .

خلاصه شام خوردیم و عکس انداختیم و خوش گذشت. راستی دلارام هر موتوری که رد میشد چاردست و پا فرار میکرد توی بغل مادرش. می ترسید از صدای موتور . البته دلاارم از صدای میکسر هم میترسه . تا مادرش میکسر را روشن م یکنه دلارام می زنه زیر گریه . نمی دونم. شاید اینها ریشه در دوران جنینی داشته باشه.

حرف چهارم- از شیرین کاری های جدید دلاارم بگم اینکه وقتی پیشانی ات را میاری مقابل پیشانیش و بهش میگی:"سر...سر...سر...سر" اونم با پیشانی اش میزنه به پیشانیت . یعنی یک جورایی کله میزنه . بعدش اینکه دوست داره از همه جا بالا بره. همش دنبالشیم که اتفاقی براش نیفته. همین چند روز پیش حواسمون نبود و سرش خورد به چایه مبل و پیشانی اش خراش پیدا کرد و کلی گریه کرد. هیچ جا هم نمیخوابه جز تخت ما. م یخوابه هم مثل من کج و ماوج میخوابه . منم مجبور میشم برم توی سالن بخوابم. گهواره داره ولی اصلا توش آرام و قرار نداره. فکرش را بکن جفت پاهایش را از نرده های گهواره اش بیرون می اندازه که بیاد پایین.

خلاصه خیلی وروجک شده . خیلی از من و مادرش انرژی می دزده.  جوری که وقتی م یخوابه ما هم مثل جنازه ها میخوابیم. امرو زمثلا جمعه بوده و وقت استراحت من . از صبح همش دارم بازی اش میدم. الان تازه خوابیده و من اومد آپ کنم برم بخوابم. .شب بخوش.