پیشگفتار- سلام دوستان عزیز . روز اول هفته همه تان بخیر باشه.امیدوارم هفته خوبی در پیش رو داشته باشید. هفته ای پر از موفقیت و شادی .
حرف اول- چهارشنبه اتفاق مهمی برای شعبه ما رخ داد. اونم تعویض روسا بود. امیر (رئیس من توی شعبه قبلی) اومد به شعبه ما و حامد از شعبه ما رفت به همون شعبه سابقم. این تعویض به این راحتی نبود. چندین نفر از مدیریت از جمله معاون مدیر ، رئیس بازرسی و رئیس حراست در جریان این تعویض در شعبه حضور داشتند . شعبه تحویل امیر شد و حامد با همه ما خداحافظی کرد و حلالیت طلبید و رفت . حامد خیلی رئیس خوبی بود. خیلی راحت بودیم در این چند ماه. اصلا دغدغه ای نداشتیم چجون اصلا اهل گیر دادن به کارمندان نبود .
خلاصه حامد با امیر رفتند شعبه سابقم تا اونجا را هم تحویل حامد بدهند. تصور می کردیم امیر دیگه روز چهارشنبه نیاد شعبه . ولی آخر وقت اومد شعبه و اولین گیر را به من داد. اینکه از این به بعد من همیشه مادرصندوق باشم. تا این زمان ، مادرصندوقی گردشی بود. یعنی هر دو روز یک بار بیم تحویلدارها می چرخید. ولی امیر اعتقادی به گردش مادر صندوقی نداشت . منم با توجه به سابقه ایکه از امیر در شعبه قبلیم داشتیم اینکه هیچ جوره انعطاف نداشت و حرف حرف خودش بود لذا هیچ مخالفتی باهاش نکردم.
خلاصه پنجشنبه شد و خوشبختانه جلسه روسای شعب بود و امیر رفت مدیریت و ما یک نفس راحت کشیدیم اما امروز حسابی گیر بازارش شروع شد. مخصوصا سخت گیری هایی که به رضا داشت برای کنترل اسناد . رضا که خیلی آدم تن پروری هست کلی هنگ کرد . اونم می خواست کارهایی که رئیس ازش خواسته بود گردن من بذاره که من قبول نکردم. خیلی آدم زرنگیه . فقط بلده ارجاع بده .به این علی آقا (نیروی جدیدمان) هم گیر داد که بایگانی اسناد کنه . بایگانی اسناد کار مستخدم هاست. خیلی برای علی آقا که سابقه اش از رئیس هم بیشتره زور اومد . کلی غرولند می کرد . ولی چاره ای نبود . امیر اصلا در تصمیماتش تغییری ایجاد نمی کنه. دو سال باهاش کردم. اخلاقش را می دونم.
ولی با وجود این اخلاقهاش یک اخلاقی کهخ از امیر سراغ دارم و امروز هم دیدم این بود که توی شلوغی شعبه واقعا کمک بود. با این که رئیس هستش اومد صندوق داری کرد و کمکموت کرد و شعبه خلوت شد . کاری که رضا هیچ وقت انجام نمیدهه. بهش هم گفتیم. اینکه خجالت نمی کشی رئیس داره مشتری راه میندازه اما تو اصلا کمک نمی کنی؟ از این اخلاق رضا اصلا خوشم نمیاد. خیلی خودبین و مغروره . فکر کرده رئیس خدمات بانکی شده واسه خودش کسی شده .
حرف دوم- چهارشنبه اتفاق مهم دیگه ای هم توی شعبه افتاد . دعوا و بحث و جدل حسین(مستخدممون) با معاون مدیر. گویا معاون مدیر اومده به حسین گیر داده که چرا دستشویی کثیفه . حسین هم بهش برخورده و گفته :«اگه شما به جای نظافت به منابع بانک توجه بیشتری می کردید خیلی بهتر بود.» فکرش را بکن . یک مستخدم به دومین مقام مدیریت این جوری حرف بزنه خب خیلی برای طرف سنگینه .
خلاصه وقتی امیر شعبه قبلی خود را تحویل داد و برگشت به شعبه اول به حسین گیر داد. اینکه چرا شعبه انقدر نامرتبه. حسین هم گفت من اول و آخر ساعت کاری شعبه را تمیز می کنم. کلی کار هست که وظیفه من نیست و من انجام میدم. کسی اینها را نمی بینه . امیر هم بهش گفت :«از این به بعد کارت فقط نظافته . روزی چند بار میای شیشه های اتاق منو تمیز می کنی. مشتری هم از جایش بلند شد میری زیر پاشو تمیز می کنی.» این حرف را که زد حسین خیلی بهش برخورد. باهاش یکی به دو کرد. امیر هم گفت :«فردا برو مدیریت. بگو این کارها را انجام نمیدم.» حسین هم گذاشت رفت.
خلاصه با امیر صحبت کردیم که بابا حسین بچه خوبیه . حالا عصبانی بوده و یک چیزی گفته . گفت خودم هم شوکه شدم. فکر نمی کردم این حرفها را بهم بزنه. منم چیزی نگفتم. بیاد فردا کارش را انجام بده . خودش می گه نمی تونه با من کار کنه . شب به حسین زنگ زدم. ازش خواستم نره مدیریت و اعتراضی نکنه . فردا برگرده سر کار . گفت امیر به مدیریت خبر رسونده. خود مدیریت ازم خواسته بیام مدیریت. گفت دیگه تحمل ایم رفتارهای اینها را نمی تونه بکنه . خسته شده . خب 6-7 ساله مستخدمه. استخدام هم نشده . شرکتی هستش. اگه بره مدیریت حتما اخراجش می کنند . ولی گفت هیچ براش خیالی نیست . میره دنبال یک کار دیگه .
به هر حال پنجشنبه و شنبه ، حسین نیومد شعبه. صبح امروز به حسین زنگ زدم. گویا از طرف مدیریت عذر حسین را خواستند. فردا قراره بیاد وسایلش را جمع کنه و بره . خیلی ناراحت شدم. حسین آدم خیلی بامعرفتی بود. خیلی کارهایی که وظیفه اش نبود را انجام می داد. به ما کمک می کرد . حتی برای ما نان هم می گرفت . در حالی که وظیفه ای نداشت . امیدوارم کار بهتری پیدا کنه .