دل ها بر دوستی آن که به آنها نیکی کند و دشمنی آن که بدان ها بدی کند، سرشته شده است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :81
بازدید دیروز :25
کل بازدید :68122
تعداد کل یاداشته ها : 110
03/12/7
2:3 ص

پیشگفتار- سلام دوستان عزیز. روز اول هفته تا بخیر و شادی. چشم هم گذاشتیم و تابستان هم رفته رفته داره تموم میشه و پاییز قشنگ و دلپذیر میاد . کی میشه این کولرهای لعنتی را خاموش کنیم بس که بدن درد کردیم.

حرف اول - این روزها رئیس بعد ازظهر ها ما را نگه نمی داره . عوضش دهان هادی را آسفالت کرده . هر روز 2 ساعت هادی را می فرسته بایگانی تا پرونده ها را مرتب کنه. یعنی میاد بیرون مثل این کارگرهای معدن پر از گرد و خاک هستش . بنده خدا چیزی نمی تونه به رئیس بگه  سر ما غر مزنه . دلم براش می سوزه . آخه چند هفته دیگه باید بره یک شعبه دیگه . اما رئیس اینجا ازش حسابی کار میکشه .

حرف دوم- پنجشنبه بعدازظهر دخترم را بردیم آتلیه که ازش عکس بگیریم. آخه دخترم یواش یواش داره از حالت تپل بودن در میاد به خاطر فعالیت و جنب و جوشهایش و حیفه که ازش عکس نداشته باشیم. کلی لباس با خودمون بدریم و رفتیم آتلیه . خانم عکاس با حوصله فراوان کلی دکور می چید و از  دلارام در وضعیت ها و لباسهای مختلف عکس می گرفت. ما هم پشت دوربین هی برای دلارام شکلک درمی آوردیم که بخنده و عکسهاش خوب دربیاد. یک جاهایی دیگه بیقراری  می کرد و مادرش بهش شیر می داد . ولی در صحنه های آخر دیگه اصلا همکاری نمی کرد و ما بیخیال عکسهای بیشتر شدیم. ولی عکسها خیلی قشنگ دراومد. تا دو هفته دیگه ایشالله حاضر میشه و من چند تاییش را توی وبم خواهم گذاشت .

حرف سوم- همون پنجشنبه از آتلیه که بیرون اومدیم رفتیم عینک فروشی و یک فریم و عدسی سفارش دادیم. گفته بودم که قبلا چشم پزشکی برایم عینک تجویز کرده بود . سعی کردم عینک ارزونی دربیاد که بانک پولش را راحت بده. ولی امروز که زنگ زدم مدیریت بهم گفتند  تا 250 هزار تومن می تونم عینک تهیه کنم. منم تلفنی عدسی عینکم را بهترین گرفتم تا با این قیمت جور دربیاد.

خلاصه امروز رفتم عینکم را تحویل گرفتم. وای نمی دونید چه حس بدی داشتم. نمی دونم عادت ندارم یا مشکلی وجود داره. من همش فکر می کنم یک پله بزرگ جلوی پاهامه . هی الکی پاهایم را بلند می کنم ولی پله ای وجود نداره . حالا چند روزی استفاده کنم ببینم عادت می کنم.  دلارام که کلی تعجب کرده از عینک من . هی بهم با تعجب نگاه می کنه .  گاهی هم دست دراز می کنه که عینکم را از صورتم بکشه.