نیکویی پرسش، نیمی از دانش است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :25
کل بازدید :68042
تعداد کل یاداشته ها : 110
03/12/7
1:22 ص

حرف اول- چهارشنبه علیرغم اینکه مرتب داروهای دلارام را بهش می دادیم ولی بازم تا ظهر تب داشت. بنابراین غروب بردیمش یک دکتر دیگه . حالا از شانس ما اون دکتر اون شب یک عالمه عمل خطیر ختنه داشت. هی یک بیمار ویزیت می کرد هی می رفت توی اتاق دیگه یک پسر بچه را ختنه می کرد. به خانمم می گفتم این دستهاشو می شوره  بعد از ختنه کردن ؟شوخی خلاصه بعد از مدتی نوبتمون شد. یک دارویی از داروهای دکتر قبلی را حذف کرد و یک دارو خودش اضافه کرد. می گفت بچه تون خیلی وزن گرفته . یک کم دقت کنید . یک ماشالله هم نمیگه . ماشالله از لحاظ شکم به خودم رفته . شوخی

خلاصه داروهایش را گرفتیم و یک سر رفتیم خونه پدرم . به اونها نگفته بودیم دلارام تب داره. ولی مادرم تا بغلش کرد متوجه شد. نگفتم سرما خورده. گفتم دندون درآوره تب کرده . خب نگران میشن .  نمی تونن کاری کنند هی حرص می خورند . مخصوصا پدرم که جونش به دلارام بنده . به هر حال زیاد نموندیم و برگشتیم خونه. داروهایش را مرتب دادیم . الحمدالله اون شب تب نکرد چند شب بود خواب نداشتیم . خداراشکر قطع شد.

اما پنجشنبه متوجه شدیم همه بدن دلارام پاشیده. جوشهای قرمز ریز همه جای بدنش را گرفته. ترسیدیم نکنه بیماری ای گرفته . توی کتابها یک نگاهی کردم . علایمش شبیه گرما زدگی بود. لباسهایش را سبکتر کردیم . ولی بازم جوشها ضافه میشد. حتی زیر چشمش هم جوش زده بود. گفتیم شاید به خاطر داروی جدیدی بود که دکتر اضافه کرده بود . آخه این دارو عسل - آویشن بود. حس کردیم دلارام به آویشن حساسیت داره . اون دارو را قطع کردیم . جوشهای بدنش کمتر شد. تبسمطبع بدنش مثل خودم گرم و پرحرارته. به محض اینکه چیز گرم می خوره بدنش واکنش نشون میده.

خلاصه امروز بردمیش همون دکتر. اونم نظر ما را تایید کرد. اون دارو را حذف کرد و یک داروی دیگه تجویز کرد . الان جوشهای بدنش تقریبا محو شده. دخترم شیطنتهای زمان سرحالیش را بازم میکنه. خداراشکر. خنده از لبهای دخترم محو شده بود.  الان ماشاله آتیش می سوزونه.

حرف دوم- از کارهای جدید دلارام بگم اینکه بدجور وابسته به من شده. کافیه لباس بپوشم. سریع چهار دست و پا می دوه سمت من  و دستهایش را دراز می کنه که بغلش کنم و ببرمش بیرون. منم انصافا کمردرد کردم از بس ونو این ور و اون ور بردم.بعد اینکه دندانهای بالاییش هم دراومده . شده مثل خرگوش. گاز می گیره پدرسوخته . بعدش اینکه مادرش خیلی باهاش تمرین تکلم میکنه . بابا میگه. ماما میگه . "کیه" میگه. حتی میگه "جیگر". جیگری شده واسه خودش. نمی دونید روزی چند بار ماچش می کنم از بس شیرینه .