از دل ها درباره دوستی ها بپرسید، که گواهانی رشوه ناپذیرند . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :57
بازدید دیروز :25
کل بازدید :68098
تعداد کل یاداشته ها : 110
03/12/7
1:54 ص

حرف اول- امروز صبح همکار جدیدی به جمع بچه های شعبه ما اضافه شد. اسمش رضا هستش. به جای گروهبان توی شعبه ما میشه رئیس خدمات بانکی. پستی من فکر می کردم از آن من باشه ولی قسمت من نشد  دلم شکستولی حتما خیری بوده که من این پست را نگیرم.  لاجرم من اگه قراره ارتقا پیدا کنم باید برم شعبه دیگه. ترس من از اینه که برم شعبه مرکزی. همون شعبه ای که رضا از اونجا اومده.وااااای رضا میگه اونجا دیوونه خونه ست . آخه خیلی اونجا مشتری داره. هر روز هم باجه عصر داره و هر کدوم از همکاران هفته ای اقلا 2 روز باید عصر توی شعبه بمونند. بعدش اینکه اونجا تعداد همکاران زیاده و روابط به اندازه شعب قبلی من گرم نیست. با برخی از همکاران شاید سالی یک بار هم سلام و علیک نداشته باشی.

خلاصه گروهبان کارها را تحویل رضا داد .ولی انقدر لفتش داد  و نرفت شعبه جدیدش تا نزدیک ظهر شد. بعد با همه خداحافظی کرد و حلالیت طلبید و رفت. به محض اینکه پلیش را از شعبه بیرون گذاشت من به همکاران گفتم :«دیو چو بیرون رود فرشته در آید.جالب بود» بس که این مدت اذیتمون کرد. همه ازش ناراضی بودند ها. هی کارهایش را گردن این و اون می انداخت . هی کل کل می کرد . هی تقصیرهاشو گردن بچه ها می انداخت. خلاصه راحت شدیم از دستش.

و اما رضا . بچه خوبیه. تقریبا با هم وارد بانک شدیم. هم سن ما هم هستش و کلا بهتر شده جمع ما. فکر نکنم تنشهای سابق را داشته باشیم. البته تا زمانی که من این شعبه باشیم. وگرنه خدا به داد من برسه در شعبه بعدی. 

حرف دوم- خب درباره ماجراهای این یک ماه اخیر یک مورد دیگه تعریف کنم : -چهار شنبه 30 اردیبهشت اتفاق جالبی افتاد توی شعبه . یکی از مشتری ها که جلوی باجه خانم همکارمون ایستاده بود اعلام کرد که 300 هراز تومن از پولی که قرار بود به همکارمون بده نیست شده . واااااییعنی قبل از اینکه بده به همکارمون نا پدید شده. این در حالی بود که مطمئن بود توی یک پاکت روی باجه گذاشته بوده . محمد (معاونمون) رفت فیلم دوربین را نگاه کرد . بعد اومد مرا صدا زد که فیلم را ببینم. رفتم پشت مونیتور . دیدم اون پاکت از دست مشتری میفته زمین و همون لحظه یک مشتری دیگه از صندلی بلند میشه و یواشکی پاکت را برمی داره و لای کتابش می ذاره. بعد میاد جلوی باجه من . جالب اینکه دوربین بالای سر باجه من در اثر تعمیرات شعبه ، یه وری شده بوده و نمیشد دقیقا چهره اش را مشخص کرد.

ولی از روی ساعت دوربین ومقایسه با سندهایی که من اون روز زده ام فهمیدیم که طرف کی بوده. اتفاقا من متوجه  شده بودم این مشتری همش سرش پایینه و اخم کرده بوده . احتمالا اضطراب داشته. ولی من جاش بودم وقتی پول را می قاپیدم سریعتر از شعبه خارج میشدم نه اینکه صبر کنم نوبتم بشه تا کار بانکی اش انجام بشه. خب من کارت ملی اش را دیده بودم و چهره اش هم توی دوربین بوده . خیلی ناشی بوده طرف.

خلاصه آخر وقت خواستیم بهش زنگ بزنیم و با تهدید بکشونیمش شعبه که دیدم شماره تلفنی که پشت چک نوشته اشتباهه . خب از این لحاظ زرنگی کرده بود. اما فرداش رئیسمون زنگ زد به صاحب چک و ازش پرسید این چک را به کی داده . اونم یکی دو دست دیگه چرخیده بوده تا معلوم شد دست کیه. رئیس بهش زنگ زد و گفت تا اوضاع خیط نشده پول را برگردونه شعبه . اونم ترسیده و کلی التماس که به کسی نگه و میخواسته این پول را به صاحبش تحویل بده و خلاصه میاد دم درب شعبه و تو هم نمیاد. پول را می ده به رئیس و د فرار . خوب شد پیگیری کردیم. این جور آدما باید بدونند بانک خرتوخر نیست.

خلاصه پنجشنبه اون مشتری که پول را گم کرده بود اومد شعبه. کلی هم خوشحال بود و از رئیس تشکر کرد اما دریغ از یک جعبه شیرینی. مژدگانی نخواستیم. عجب آدمهای بیخیری پیدا میشن ها . نمیگه ما این همه پیگیری کردیم و درست نیست دست خالی بیاد. این از من خسیستره.جالب بود


94/3/27::: 10:0 ع
نظر()