حرف اول- از سر کارم چند وقته حرفی نزدم. والله رئیس ما انقدر تصمیمات عجیب و غریب این مدت گرفته که دیگه برامون عادی شده . مثلا از هممون خواسته باجه خودمون را عوض کنیم. همگی از یک طرف شعبه اسباب کشی کردیم به اون طرف شعبه . کی چی؟ مشتری که وارد شعبه میشه همه ما را با یک نگاه ببینه سختش نباشه یک کم گردنش را بچرخونه نکنه یک وقته مهره پنجم گردن ایشان دچار فرسایش بشه .
حالا کلی مصیبت کشیدیم سر این جابجایی هیچی. جامون تنگ تر شده. آخه باجه های او ور شعبه کم عرض تر از جای قبلیمون هستش. حالا این هیچی. بدبختی اینکه جای جدیدمان اصلا کولر نداره. هممون شرشر داریم عرق میریزیم در حالی که کولرهای اون ور سالن خاموش هستند . هر روز منتظر تصمیمات جدید رئیس هستیم. من که میگم اینها را خانمش بهش میگه . وگرنه مردها انقدر به دکوراسیون و تمیزی و نظم اهمیت نمیدن .
حرف دوم- امروز متوجه شدم بعضی همکاران تا چه حد زیرآبزن هستند . نامه اومد که من باید برم شعبه مرکزی و دوباره وصول مطالبات کنم. این در حالی است که من سهمیه 3 بار حضور در شعبه مرکزی را انجام دادم. نگو این جلسه آخری که رفتم کم پرونده پیگیری کردم ، همکارمون در شعبه مرکزی پیش رئیسش خود شیرینی کرده و گفته فلانی کم پیگیری کرده. نامه زدند دوباره باید برم شعبه مرکزی. زنگ زدم به اون همکارم و گفتم خیلی نامردی. برای چه زیرآبزنی می کنی. میگه من نمی تونم دروغ بگم. یعنی یک سری آدمها هستند فقط زیرابزنی می کنند تا بعدا پست بگیرند. اون همکارم هم منتظر گرفتن پست هستش. صاف زیرآب منو زد. خلاصه باید در چند روز آینده برم دوباره شعبه مرکزی.