هر که همراه آرزوى خویش تازد ، مرگش به سر در اندازد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :104
بازدید دیروز :25
کل بازدید :68145
تعداد کل یاداشته ها : 110
03/12/7
5:1 ص

حرف اول- خب خیلی وقته ماجرای سفر همدان را ادامه ندادم. تا اونجا رسدیم که رفتیم گنجنامه و کتیبه های مشهور گنجنامه را دیدیم.  از اونجا رفتیم بلیت تله کابین را تهیه کردیم و سه تایی سوار تله کابین شدیم رفتیم بالای ارتفاعات اما همون اولش دلاارم خوابش برد و نتونست از مناظر لذت ببره. ولی ما کلی از دیدن طبیعت سرسبز زیر پایمان لذت بردیم. 

خلاصه  رسیدیم به انتهای مسیر و پیاده شدیم. اون بالا یک حالت عشایری درست کرده بوند. چند تا سیاه چادر و یک گله گوسفند و اسب و ... . خلاصه رفتیم سراغ اسب . دلاارم تا حالا اسب ندیده بود . بنابراین با تعجب بهش نگاه میکرد. اما ما متوجه شدیم این اسب یک طوریش میشه. انگار آماده حمله است. هی سرش بالا و پایین م یکنه. دلارام هم می خنده . نمی دونه ممکنه خطرناک باشه که. خلاصه از اسب دور شدیم و با دلارام افتادیم دنبال گوسفندها . کلی خندیدیم. بعد روی علفها نشستیم و استراحت کردیم.واقعا کسانی که توی این طبیعت دارند زندگی می کنند اعصابشان راحت تره. ما همش در استرس بسر می بریم. توی آلودگی زندگی می کنیم. عمری نم یکنیم. که. فوقش 60 سال عمر کنیم بعد میمیریم.

خلاصه دوباره سوار تله کابین شدیم و برگشتیم پایین. این دفعه دلارام بیدار بود و به تعجب داشت به مناظر بیرون نگاه میکرد. رسدیم به پایان مسیر. دیگه چیز خاصی نداشت گنجنامه . سوار ماشین شدیم برگشتیم شهر. ناهار را کنار مقبره ابوعلی سینا توی یک رستوران طرف قرارداد بانک خوردیم. جالب اینکه در طول این سفر دهها بار از کنار مقبره بوعلی گذشتیم ولی آخرش نتونستیم  بریم داخل مقبره.

بعد از ناهار برگشتیم خونه . متوجه شدیم آب بازم قطعه . کلی شاکی شدیم . آخه گویا هر شب آب اون منطقه قطع میشه . اما این بار ظهر هم قطع بوده. از مهمان نوازی همکارانم در همدان واقعا ناراحت شدم. هم ما را انداختند طبقه چهارم اونم توی مجتمعی که آسانسور نداشت . هم اینکه این مشکل آب را برای ما درست کردند. می تونستند توی یک مهمانسرای دیگه ما را جای بدهند . از حرصم توی دفتر انتقادات و پیشنهادات  کلی تیکه انداختم بهشون .

بعدازظهر حرکت کردیم سمت مقبره باباطاهر عریان . ادم جرات نم یکنه با خانواده بره مقبره ایشان. می ترسه یک مجسمه عریان از باباطاهر گذاشته باشند وسط حیاط شوخی ولی الحمدالله چتین کاری نکرده بودند . توی مقبره دور تا دور مزار وی برگزیده ای از شعرهای باباطاهر را روی دیوار حک کرده بودند . از تمام این شعرها عکس گرفتم .اینم یکی از عکسها:


  بعد از اونجا خارج شدیم و رفتیم سمت تپه های هگمتانه . اما متاسفانه دیر رسیدیم و بسته بودند . حیف شد. شهر باستانی هگمتانه بود . کلی سوپه برای عکس گرفتن داشتم. ایشالله دفعه بعد که دخترم بزرگتر شد بازم میرم همدان و اول این جاهای تاریخی را بازدید خواهم کرد.

خلاصه برگشتیم مقبره بوعلی. خواستم پارک کنم که بریم داخل مقبره مگه جای پارک پیدا میشد. به ما یک آدرس پارکینگ دادند ولی پیدایش نکردیم. خلاصه بیخیال بوعلی شدیم . اینم از اون جاهایی است که دفعه بعد حتما باید بریم ببینیم. شب شده بود. تنها جایی که میشد رفت میدان شیر سنگی بود . اونجا را که دیگه نمیشد ببندند. چون توی محوطه باز هستش. کلی پرسان پرسان کردیم  تا رسیدیم میدون شیر سنگی . چند تا عکس از جهات مختلف شیرسنگی گرفتیم. اینم یکی از عکسها :


ببعد رفتیم سراغ سفال فروشی های اطراف میدون. به عنوان سوغاتی چند تیکه سفال خریدیم برای خوردن آبگوشت . وای چه صفایی داره خوردن آبگوشت توی این ظروف . بعد روی چمن نشستیم و بستنی خوردیم. برا یاولین بار به دلارام بستنی دادیم کلی گریه اش گرفت با خوردن بستنی. زبانش گویا سوخته بود . اینم عکسش :


برگشتیم سمت مقبره بوعلی. ولی اونم بسته بود . بیخیال شدیم و شام را توی همون رستوران خوردیم. بعد برگشتیم خونه . دوباره آب قطع شده بود . زنگ زدم به همکارمون در همدان . گفتم این چه جور پذیرایی ای هستش. عذرخواهی کرد و گفت مشکل منطقه است . گفت که اگه می خواهید جاتون را عوض کنیم. ولی ما که زیاد نمی موندیم . بیخیال شدیم . حالا این یکی دو روز را صبر می کردیم. تجربه میشه برای مسافرت بعدی. خلاصه اون روز هم به همین منوال گذشت .


94/8/4::: 11:13 ع
نظر()