[ و آن حضرت را از فرموده رسول ( ص ) پرسیدند « پیرى را با خضاب بپوشانید و خود را همانند یهود مگردانید » گفت : ] او که درود خدا بر وى باد چنین فرمود : و شمار مرد دین اندک بود . اما اکنون که میدان اسلام فراخ گردیده و دعوت آن به همه جا رسیده ، هر کس آن کند که خواهد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :77
بازدید دیروز :25
کل بازدید :68118
تعداد کل یاداشته ها : 110
03/12/7
2:2 ص

حرف اول- این روزها هوا خیلی رویایی شده. خنک و نمناک و بارانی. من عاشق ماه آبانم به خاطر همه اینها . دیشب موقع خواب حس کردم باد سرد توی خونه می پیچه. بنابراین امروز همت کردم و کانالهای کولر را بستم و آب داخل کولر را تخلیه کردم .منتها به یک روش خلاقانه . به خاطر آن که تراس واحدمان خیس نشه یک شلنگ کردم توی کولر و سر دیگرش را باد دهاتم مک زدم و کردم توی چاه. اینجوری آب کولر کامل تخلیه شد بدون اینکه تراس کثیف بشه .خب دیگه ابتکارات ما در این حده. یکی مریخ پیما می فرسته هوا و یکی مثل من شلنگ میکنه توی کولر شوخی

حرف دوم- یک خانم کارآموز اومده توی شعبه و قراره یک ماه از ما کار یاد بگیره . اما رئیس ما به همکاران گفته هیچ کاری یادش ندید. اینم بنده خدا پشت سر من و رضا می نشینه و فقط به مونیتور ما زل می زنه وااااای بنده خدا حسابی حوصله اش سر میره . من جاش بودم شاکی می شدم. خب اومده کار یاد بگیره . معنی نداره هیچ کاری دستش ندیم. خب یک نیروی مجانی هستش . باید ازش استفاده کنیم. به رئیس می گیم وصول مطالبات بهش بسپریم. میگه نه. میگیم پول بهش بدیم فرسوده گیری کنه می گه نه . میگه تسهیلات و خدامات بانکی را بهش آموزش بدیم میگه نه . میگیم به این علی آقا مزدوجش کنیم می خنده . آخه علی آقا همسرش را توی زلزله از دست داده. سالهاست که مجرده . ثواب داره به خدا شوخی

در مورد علی اقا گفتم راستش همسرم یکی از دوستانش را پیشنهاد داده که بهش معرفی کنم. من که صلاح نمیدونم چون خودم ازش زیاد خوشم نمیاد . وقتی من خوشم نمیاد از کسی خب معلومه زندگی خوبی نخواهند داشت. با این حال برای مسخره بازی هم که شده این موضوع را به علی آقا گفتم. اونم ناز می کنه میگه فعلا نمایلی به ازدواج ندارم. دیگه سنش داره اندازه خر بابابزرگ من میشه . نمایل نداره ؟خیلی خنده‌دار

حرف سوم- همسرم این چند روز مریض بود و سرما خورده بود . جوری که چند شب پیش بردم بیمارستان بهش سرم وصل کردند . همش نگران این بودم که دلارام مریض نشه. بنابراین شب ها بالای سر آنها پیاز حلقه شده می ذاشتم چون جاذب میکروب هستش . ولی با این حال دلارام هم سرما خورد . همش عطسه می کرد و سرفه . یک شب که چند بار تا صبح بدیار شد و شدید گریه کرد. جوری که اصلا بند نمیومد . دیگه می خواستم دم صبحی ببرمش اورژانس . خلاصه بزور چند تا دارو خوابید . این چند روزه مادرش حسابی پوشاندش و بدنش را با روغن سیاه دانه چرب کرد و خلاصه الحمدالله حالش خوب شد و نیازی به دکتر نشد . ولی باعث شد برای جفتمون واکسن آنفلوآنزا نهیه کنم که بزنیم تا آنفلوآنزا نگیریم که به بچه سرایت کنه .