به مردم بیاموز و دانش دیگران را فراگیر، تا دانش خود را استوار کرده و آنچه را که ندانسته ای بدانی . [امام حسن علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :59
بازدید دیروز :25
کل بازدید :68100
تعداد کل یاداشته ها : 110
03/12/7
1:54 ص

حرف اول- دیشب دلارام تب کرده بود. دلم شکستیعنی اول شب یک ذره گرمش بود . ولی نصفه شب همسرم مرا بیدار کرد که دلارام خیلی تب داره. بیدار شدم و شروع کردم به شستن دست و پاهایش . تا اینکه تبش کمتر شد. ولی بازم بدنش گرم بود  مادرش تا صبح چندیدن بار بیدار شد و مواظبش بود که تبش بیشتر نشه .

امروز هم بعد از اینکه از سرکار برگشتم دیدم بازم بدنش گرمه . بنابراین غروب رفتیم دکتر . اما تا رسیدیم دکتر دخترم خوب شد . شوخی دکتر مونده بوئد چی براش بنویسه . دکتر گفت اگه تبش دو سه روز طول کشید برسونیدش دکتر . خب دیگه تجربه نداریم دیگه. می ترسیم نکنه مشکلی براش پیش بیاد . می خنده خوشحال میشیم. ناراحته ناراحت میشیم. اصلا طاقت درد و ناراحتیش را نداریم. عشق منه این دختر .دوست داشتن

امروز برای اولین بار دیدم روی دو تا پایش ایستاد . یعنی دستش به جایی بند نبود. همون وسط سالن دیدم به کمک مگس کش ایستاد . یعنی مگس کش را به عنوان عصا استفاده کرد . انقدر دلم غش رفت که نگو. کلی برایش دست زدیم. خیلی صحنه جالبی بود. خودش هم خنده اش گرفت .

امروز موقع تماس تلفنی را مادرم هم در آخر گوشی را دادم به دلارام که با مادرم حرف بزنه. دخترم خیلی قشنگ گفت :"الووو" . وای . منو بگو دلم ضعف رفت . دخترم داره زبون باز می کنه . ماشالله . تازگی ها یاد گرفته سوار ماشین که میشیم هر وقت می ایستم و کمر بندم را باز می کنم دستش را به سمتم تکون میده یعنی خداحافظ. به قول معروف "بای بای" می کنه . توی ماشین هم همش یا پایش روی دنده ماشینه یا دستش روی ولوم پخش ماشین . ازش غافل میشیم صدای پخش را می بره بالا .