حرف اول-پنجشنبه بعد از 5 سال به این فکر افتادم که کمی به تیپ و ظاهرم برسم. اینکه دلم بیاد رج کنم و یک دست اورکت و شلوار شیک برای خودم بگیرم. فکرش را بکن 5 سال دلم نیومده یک لباس گرم پاییزی برای خودم بگیرم. با همون کاپشن قدیمی می ساختم. ولی به این فکر افتادم چرا برای خودم خرج نکنم؟ همش برای زن و بچه خرج می کنم ولی اصلا به فکر خودم نیستم. دلاارم را گذاشتیم خونه پدرم و ب همسرم رفتیم یک دست اورکت و شلوار شیک و گرون برای خودم خریدم. البته همسرم هم از فرصت استفاده کرد و یک لباس شیک هم برای خودش خرید. بازم ازش عقب افتادم توی خرید کردن.
ولی خوبی این لباس این بود که فهمیدم شکم آوردم. آخه این لباس توی تن مانکن خیلی شیک بود. ولی به تن من یک کم بدفرم بود. اونم به خاطر آنکه شکمم میزد بیرون . وقتی رسیدیم خونه بعد از مدتها رفتن روی ترازو . همین جور دهانم باز موند 93.3 کیلوگرم . این بیشترین وزنم هست در تمام عمرم . چی جوری این همه توده چربی را آب کنم؟ تصمیم گرفتم رژیمم را شروع کنم. اینجوری پیش بره به 100 کیلو هم می رسم..
خلاصه همون رژیم 7 لقمه ای را شروع کردم. اینکه در هر وعده غذایی بیش از 7 لقمه نخورم. بعدش با میوه و سالاد خودم را سیر کنم. یک کم سخته . اراده می خواد . غذا از هر لذتی بالاتره . خیلی شیطان آدم را با غذا گول میزنه. ولی من نصمیم گرفتم گول شیطان را نخورم و مواظب تناسب اندامم باشم. دوستان همراه این وبلاگ شاهد هستند که من ده ها بار رژیم گرفته ام و آخرش ولش کردم. چون یک دفعه ماجرایی پیش میومد و اعصابم را به هم می زد و من برای رسیدن به آرامش به خوردن غذای زیاد متوسل میشدم. اما ایشالله این دفعه مشکلی نباشه و من این رژیمم را ادامه دهم.