حرف اول- دیروز صبح که داشتم میرفتم سرکار دیدم ریز ریز داره برف میاد . همسرم با دخترم رفته بودند کرج. قرار بود غروب برگردند ولی کار براشوت پیش اومد . منم از اخبار شنیده بودم موجی از برف و کولاک سراسر کشور را خواهد گرفت. بنابراین غروب قرقی را آتش کردم سمت کرج . با سرعت 140 رفتم تا از برف و کولاک جلو بزنم. خوشبختانه بموقع رسیدم و زن وبچه ام را سوار کردم و با همون سرعت برگشتم شهرمون.
امروز سحر که بیدار شدم یک نگاهی به آسمون کردم دیدم شیری رنگ شده . دقت کردم دیدم چه برفی روی زمین نشسته . وای! خدای من . چند ساله همچین برفی ندیدم. همه ماشین ها زیر برف دفن شده بودند . خوبه ما پارکینگ داریم. نگران این نیستم که صبح ماشین را برف روبی کنم.صبح موقع رفتن اول ضد یخ ریختم توی رادیات ماشین بعد حرکت کردم.
وای عجب خیابانهای لیزی بود . یواش یواش می رفتم که تصادف نکنم . بعضی رانندگان خیلی اعتماد به نفس داشتند و تمام شیشه هاشون پر برف بود و فقط اندازه یک کف دست شیشه جلوییشون را پاک کرده بودند. بعد اینجوری داشتند با سرعت رانندگی می کردند. با یک مصیبتی خودمو رسوندم شعبه.
وقتی اومدم داخل به همکارها گفتم :«توی این هوای بد هر مشتری ای که بیاد شعبه بهش فحش میدم. سگ بیرون نمیاد توی این هوا » ولی جالب اینکه تا درب شعبه را باز کردیم یک مشتری اومد داخل. آشنا هم بود . بهش گفتیم حلال کن. پشت سرت فحش دادیم. حالا تصور می کردیم امروز مشتری کم باشه. اتفاقا بد مشتری نیومد. وقت بیکاری کم داشتم. من جای این مردم بودم امروز را اصلا از خونه بیرون نمیومدم. آدم که کار آزاد داشته باشه بیکاره اول وقت بیاد سرکار؟ میره زیر پتو قشنگ لذت می بره. ما کارمندان باید در هر شرایطی بریم سرکار.
خلاصه ظهر اومدم خونه بعد ناهار یک چرتی زدم. وقتی بیدار شدم متوجه دشم برق قطع شده . توی این سرما واقعا ستم بود . آخه ما بخاری نداریم . پکیج داریم . پکیج هم که بدون برق کار نمی کنه که. دو ساعتی از سرما لرزیدیم تا برق وصل شد . باید یک پیک نیک بگیرم برای این جور مواقع . بچه ام مریض میشه خدای نکرده.
خلاصه برق که اومد رفتم از حیاط یک گوله بزرگ برف برداشتم و آوردم خونه. گذاشتم وسط یک سینی بزرگ و با دلارام اولین آدم برفی مشترکمون را ساختیم. یک پنگوئن کوچولو . ازش هم عکس گرفتیم. الان گذاشتم توی تراس تا آب نشه . خلاصه یک روز برفی را انیگونه به پایان رساندیم.