نیکوکار از کار نیک بهتر است ، و بد کردار از کار بد بدتر . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :25
کل بازدید :68053
تعداد کل یاداشته ها : 110
03/12/7
1:28 ص

حرف اول- یکشنبه 22 آذر با یک روز تاخیر ، ما برای دلارام جشن تولد گرفتیم. آخه روز تولدش مصادف بود با عزاداری های پایان صفر و نمیشد  تولد بگیریم. اول تصمیم داشتیم مهمون دعوت کنیم ولی بعدا دیدیم هم دیگران را دچار زحمت می کنیم هم اینکه من کلاس داشتم و اصلا فرصت مهمون داری نداشتیم. بنابراین تصمیم گرفتیم اولین تولد دخترم را سه تایی برگزار کنیم.

خلاصه ساعت 7 شب بعد از تمام شدن کلاسم سریع رفتم سمت خونه . توی را باید کیک می خریدم ، شمع م یخریدم و کلاه بوقی و ... . حالا این وسط کیک قشنگ پیدا نمیشد. چند تا شیرینی فروشی سر زدم تا بالاخره یک کیک بچه گانه قشنگ گیر آوردم. حالا شیرینی فروشه شمع نداشت. رفتم یک شیرینی فروش دیگه و یک شمع عدد "1" خریدم و کلاه بوقی و ... خلاصه  اومدم خونه.

دلارام با دیدن کیک مگه ولکن بود. همش می خواست پنجه بزنه به کیک و خرابش کنه . خواستیم فیلم برداری کنیم که متوجه دشم باطری دوربین تمام شده. موقتا مراسم را به تعویق انداختیم تا باطری شارژ بشه. بعدش  ازش فیلم برداری و عکس برداری که می کردیم همش چشماش به کیک هستش . شمع روشن کردیم. اینم که بلد نبود شمع را خاموش کنه  که .مادرش فوت کرد و هورا کشیدیم و آهنگ گذاشتیم و دلارام یک کم خودش را تکان داد و بعد کیک را بریدیم و جاتون خالی خوردیم. دلارام که حسابی با اشتها میخورد . برایش خوب نیست چون اضافه وزن میاره. ولی تولد خودش بود. یک امشب را باید بی خیال رژیم میشد.

اینم عکسهای دلارام . ماشالله دخترم یکسالش شد و من خیلی خوشحالم : ایشالله هر سال بتونم تولدش را توی وبلاگم جشن بگیرم. یک روز خودش بیاد کامنت بده و از دوستان تشکر کنه:

عکس بالا کیک یکسالگی دلارام هستش. گوشه پایینیش جای پنجه های دلاارم هستش. اصلا صبر نکرد کیک را ببریم

حرف دوم- یکشنبه حسابی سید از دست مال دلخور شد. آخه با وامش موافقت شده. اما باید 5 نفر از همکاران  ضمانت وام او را به عهده بگیرند . این به آن خاطر است که اگر یهو اخراج شد همکاران دیگر اقساط  وی را عهده دار بشن. این یک رویه معموله . خود من ضمانت وام چند همکار را به عهده گرفتم و چند نفر هم ضمانت وامهای قبلی مرا به عهده دارند . ولی در مورد سید من و رضا و مهدی دچار بدبینی شده بودیم. آخه سید یک انسان مغضوب هستش. یعنی مدیران بانک دل خوشی ازش ندارند. بنابراین تا حالا دو بار مدیریت خودش را عوض کرده . الانم اصلا دل خوشی از بانک نداره . امکان داره یک دفعه انصراف بده از بانک . خب آیا باید ضمانت همچین کسی را کرد؟

اول رفت پیش رضا. رضا گفت شرمنده . من ضمانت کسی را نمی کنم. پیش من اومد. منم گفتم شرمنده . من تاحالا از این کارها نکردم. بعد رفت پیش مهدی. اونم گفت بذار با رئیس صحبت کنم. خلاصه حسابی سید از دست ما شاکی شد. من رفتم پیش رئیس. گفتم چه کار کنیم. گفت اختیار با خودتونه . ولی من امضا کردم. با بچه ها هم مشورت کردم. به این نتیجه رسیدیم که امضا نکنیم. به ریسکش نمی ارزه . خلاصه سید باید رو بزنه به همکارهای استانهای دیگه . آخه چند ماه بیشتر نیست که به جمع ما اضافه شده . شناختی ازش نداریم. یک نه گفتیم و خیالمون را راحت کردیم. حالا ناراحت شده که شد .


94/9/24::: 8:16 ع
نظر()