دانش بیش از آن است که به شماره آید . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :13
بازدید دیروز :25
کل بازدید :68054
تعداد کل یاداشته ها : 110
03/12/7
1:28 ص

پیشگفتار - سلام بچه ها . بعد از حدود دو هفته غیبت دوباره اومدم به وبلاگم . خیلی دلم بار یاینجا تنگ شده بود ولی چاره ای نبود . اینترنت نداشتم. الانم ندارم و با dial up  عهد دقیانوس وارد شدم. می بینم دوستان گرفتارند و مشغول خانه تکانی. یعنی من از یان اسفند ماه واسه همین چیزها بدم میاد. بس که همش بدو بدو هست و یک عالمه کار.

حرف اول- گفته بودم که اینترنت ADSL من به پایان رسیده بود . از اون طرف عملیات کابل برگردان توی محله ما انجام شد و چند روزی اصلا تلفن نداشتیم. بعدش از یک شرکتی اشتراک اینترنت خریدم . اما زنگ زدند و گفتند مخابرات توی محله ما فیبر نوری نصب کرده و به هیچ شرکتی اجازه نداده که اینترنت به ساکنان محله بده .وااااای کلی شاکی شدم. برای چی من نباید حق انتخاب داشته باشم.؟ شاید من از خدمات اینترنت مخابرات راضی نباشم. قبلا از هر شرکتی اینترنت می گرفتم و راضی نبودم شرکتم را عوض م یکردم. ولی حالا باید چه کار کنم .

خلاصه به مخابرات زنگ زدم و کلی گلایه کردم. اونها هم تلویحا می گفتند همینه که هست. می خواه بخواه. نمی خواه هم نخواه . من جای شرکتهای خصوصی اینترنت بودم از دست مخابرات شکایت می کردم. اگه این حرکت را برای همه جای شهر  انجام بدهند که این شرکتها باید برن غاز بچرخونن . تازه هم میگن یک هفته دیگه اینترنت این محله برقرار میشه. از همین اول دارن منو شاکی می کنند. خدا به داد روزهای آینده برسه .

حرف دوم - خب بالاخره طلسم شکسته شد و بعد از یک سال و دو ماه بالاخره برای دخترم قربونی کشتیم. گیج شدم یعنی طلسم شده بود . هر بار که قصد می کردیم قربونی بکشیم یک اتفاقی میفتاد و کنسل میشد . این قربونی را پدرم نذر کرده بود به خاطر اولین مشهد رفتن دلارام. بنابراین عقیقه دلاران باقی مونده و اونم گردن منه. ایشالله تولد دوسالگی اش یک گوسفند برای دلارام عقیقه می کنم.

خلاصه جمعه هفته پیش رفتیم خونه پدرم . گوسفند را آوردند. دلارام یک کم نازش کرد و بعد قصاب سر گوسفند را برید ترسیدم البته نذاشتیم دلارام خون را ببینه . بغلش کردم و سرش را چسبوندم به سینه ام و از روی خون رد شدم. از این صحنه فیلمبرداری هم کردیم که فردا دلارام بزرگ شد مدرک داشته باشیم و بگیم که بار یاو هم قربانی کردیم. والاه بچه های حالا دیدم شاکی می شن که چرا برای ما تولد نگرفتید یا قربونی نکردید و مهمونی نگرفتید و ... . باید این فیلمها را نگه دارم برای اون روزها .

خلاصه مادربزرگم و دایم اینا هم اومدند و دور هم با جگر و دل و قلوه گوسفند ناهاری خوردیم و بعدش گوشتها را تقسیم کردیم  و سهم هر کس را کنار گذاشتیم . خواستنم برای همکارانم هم قربونی کنار بذارم دیدم کم میاد . فقط برای رسول و هادی (همکاران و دوستان خانوادگی ما) کنار گذاشتیم. البته بعدا تصمیم گرفتین سهم هادی را هم برای خودمون برداریم. شوخی آخه کم بود و نمی دادیم سنگین تر بودیم.

حرف سوم- اما از قرقی (ماشینم} بگم که این دو هفته حسابی حالش بد بود . اولش متوجه شدم خوب کلاچش کار نمی کنه. حسابی باید فشار می دادم تا دنده عوض شه. رفتم مغازه پدرم . ازش خواستم سیم کلاچ را یک کم سفت کنه . خواستم امتحان کنم دیدم ای داد . سیم کلاچ پاره شد گریه‌آور بدون کلچ هم نمیشه ماشین را راند که . هیچی با پدرم ماشین را هل دادیم تا تعمیرگاه . شانسمون هممون نزدیکیها تعمیرگاه بود . خیلی شانس آوردیم توی جاده سیم کلاچ پاره نشد. چون پوسیده بود . خلاصه کلی معطل شدم تا سیم کلاچ را برام عوض کردند . تعمیرکاره گفت صفحه کلاچت زیاد خان نیست. شاید چند وقت دیگه لازم باشه صفحه کلاچ را عوض کنی. نمی ذارم به خرج بیفته ماشین. ایشالله چند ماه دیگه می فروشمش.

بعدش یکی دو روز ماشین کار کرد متوجه شدم یک عیب دیگه هم پیدا کرده قرقی. ماشین مرتب خاموش میشد. یعنی دور موتور کم میشد ماشین خودبخود خاموش میشد. یعنی به محل کارم میرسیدم 10 مرتبه باید روشن می کردم ماشین را . یک روز  مرخصی ساعتی گرفتم و بردم نمایندگی . چند تا عیب دیگه هم داشت . یکی باید سرویس دوره ای میشد ، یکی چراغ راهنمایش کار نمی کرد و دیگر اینکه درب راننده از تو کار نمی کرد . همه این عیبها را گفتم به نمایندگی. ماشینم را خوابوندند و دم غروب رفتم ماشین را تحویل گرفتم. ولی فقط سرویس دوره ای کرده بودند و راهنما را درست کرده بودند .بابت عیبهای دیگه گفتند که قطعات یدکی ندارند .

خلاصه روز بعدش بازم مرخصی ساعتی گرفتم و بردم یک نمایندگی دیگه . ماشینم باز تا غروب نمایندگی بود و اونها درب را درست کردند و این ریپل موتور را هم اصلاح کردند. سنسور دریچه گازش خراب شده بود. الحمدالله دیگه ریپل نمی زد . ولی همین که از درب نمایندگی اومدم برون چراغ check ماشینم روشن شد. این یعنی یک عیب توی سیستم برق و کامپیوتر قرقی وجود داره. سریع برگشتم توی نمایندگی .طرف دیاگ وصل کرد و چراغ check  خاموش شد . اما تا رسیدم خونه بازم چراغ check روشن شد گیج شدم

خلاصه فرداش بازم مرخصی ساعتی گرفتم و بردم همون نمایندگی. طرف گفت یک مشکلی توی سنسور هاش هست. ازم خواست سه چهار روز دیگه بهش سر بزنم . یعنی حال می کنم با این خودروهای ایرانی .  تا زمانی که ضمانت دارند می ارزه ازشون استفاده کرد. به محض اتمام ضمانت باید سریع ردشون کنی. چون خرج می تراشند . ببینم این شرکت پژو یا رنو چه قراردادی با ایران می بندند بلکه سال دیگه یک خودروی مرغوبتری خریداری کنم.

حرف چهارم- از دلارام بگم ک این دو هفته خیلی اذیت کرد . یک چند شب بود که پشت سر هم بیخواب شده بود . تا ساعت 2 و 3 بیدار میموند . بیچاره می کرد مارا تا خوابش بگیره . موقع خواب گریه گریه در حد جیغ و داد . یک شب تا ساعت 4 صبح رو اعصاب ما بود که دیگه تصمیم گرفتیم ببریمش بیمارستان . فکرش را بکن ساعت 4 صبح سوار ماشین شدیم و بردمیش بیرون ولی چند کیلومتر که رفتیم دخترم خوابش گرفت شوخی فقط گیرش به بیرون رفتن بود.

خلاصه اس ام اس زدم به رئیس که من اصلا شب نخوابیدم. یک چند ساعت دیرتر میام. بعدش خوابیدم تا ساعت 9  صبح . وقتی رفتم سرکار رئیس با خنده بهم گفت :«بچه گریه م یکنه تو چرا بیدار می مونی. پتو را سرت بکش و بخواب.» مگه من سیب زمینی هستم؟ بچه داره جیغ میزنه از درد و من بخوابم؟ این دختر عشق منه . شب تا صبح هم که بیدار بمونم به عشقش تحمل می کنم. تازه من که زیاد سختی نمیکشم . مادرش واقعا داره برایش زحمت میکشه . خیلی وقتها بدقلق میشه دخترم. جوری که من سرش داد میکشم. ولی زودی پشیمون میشم و نازش میکنم . خب مثل آدم نمیگه چشه. فقط گریه میکنه.شرمنده

الان الحمدالله چند شبه خوب می خوابه . احتمالا به خاطر دندانش بوده که چند شب بیقراری می کرده . الان ماشالله راه رفتنش خیلی خوب شده و کمتر زمین می خوره. تازه می تونه توپ بازی هم بکنه . از صبح تا شب همه جای خونه را میره سر میزنه. حرف زدنش هم خیلی خوب شده . یک دفعه می بینی داره باهات جروبحث میکنه و به زبان خودش یک صفحه حرف می زنه  . قربونش برم خیلی شیرین شده .با همین شیرین کاری هاش مرتب چشم می خوره و ما را اذیت می کنه.

حرف پنجم - و اما از دندانم بگم که این چند وقته منو خیلی اذیت کرده . جوری که مجبور شدن اورژانسی کمپول بندازم بلکه دردش ساکت شه. تا اینکه دلم را زدم به دریا و چند روز پیش رفتم دندان پزشکی . دکتر هم یک نگاهی کرد و گفت بله این دندون را باید کشید. دندان عقل هم هستش و اصلا فایده نداره خرجش کنی. منتها ازم خواست یک عکس از تمام دندانهایم بگیرم . رفتم عکس گرفتم و برگشتم و نشونش دادم. گفت سعی م یکنه به روش طبیعی دندان را بکشه . ولی امکان داره جراحی هم بشه . چند تا دیگه از دندانهایم را هم گفت احتیاج به ترمیم داره . خلاصه برای شنبه وقت داد . برم بلکه راحت کشیده بشه و اذیت نکنه . راستش یک کم می ترسم بابت دندان کشیدن. آخه تا حالا دندانی نکشیدم. نمی دونم چه جوریه. ولی میگن هیچی حس نمی کنی.  توکل به خدا . ببینیم چی میشه .

حرف ششم - از محل کارم بگم اینکه اسفند ماه نزدیکه و بخشنامه اومد که هر روز باجه عصر خواهیم داشت . این بدان معنا خواهد بود که نقریبا یک روز درمیان باید تا غروب سر کار باشیم. واسه همین چیزهاست که من اصلا از اسفند ماه خوشم نمیاد .  حالا اگه سید میومد کمکمان می کرد هفته ای دو روز بیشتر لازم نبود عصر بمونم. ولی این بشر اصلا زیر بار کمک کردن به همکاران نمیره . چند بار اعتراض کردیم به رئیس که چرا باید ما جور تنبلی های این آقا را بکشیم.   رئیس میگه فکر کنید اصلا این سید نیست . چاره ای هم جز این نیست. ورداشتند یک نیروی فرسوده را به شعبه ما داده اند و توقع دارند کمک ما هم باشه. در حالی که فقط باعث زخم  اعصاب ماست. از صبح تا عصر همش باهاش کل کل داریم.

خلاصه این ماه سرم خیلی شلوغ میشه  امیدوارم بتونم به وبلاگم برسم . اینترنت هم فعلا ندارم یک کم کارم سخت تر شده. از گوشی هم نمی تونم آپ کنم . صفحه ویرایش وبلاگ را درست باز نمی کنه . خلاصه باید ساخت .